داستان حضرت اسماعیل(ع)

 

کودک دیگر طاقتش تمام شده بود، هاجر هم درمانده بالای سر اسماعیل نشسته بود. ناگهان اتفاق عجیبی افتاد. اسماعیل از شدت تشنگی پاهای خود را بر روی زمین کوبید تا اینکه از زیر پای اسماعیل چشمه ای شروع به جوشیدن گرفت . نام آن چشمه زمزم بود.

 

سیزده سال از آن ماجرا گذشت. یک شب ابراهیم خواب عجیبی دید خوابی که خبر از آزمایش بزرگ الهی می داد. ابراهیم در خواب دید که از سوی خداوند به او دستور داده شده است تا تنها فرزندش اسماعیل را بادستان خود قربانی کند. دو شب دیگر باز هم همان خواب تکرار شد. ابراهیم بسیار نگران شده بود، تا آنجا که به سوی مکه رفت. وقتی ابراهیم به مکه رسید اسماعیل را دید که جوانی بسیار زیبا و تنومند شده است.

 

تصمیم بسیار سختی بود، کشتن فرزندی این چنین آن هم با دستان خودش. اما ابراهیم گوش به فرمان پروردگارش بود و تصمیمش را گرفت، با اسماعیل صحبت کرد و ماجرا را برای او تعریف کرد. از آنجا که اسماعیل فرزند ابراهیم بود و به مانند پدرش گوش به فرمان خداوند بود از این فرمان الهی استقبال کرد و به پدر گفت: پدر جان هر دستوری که به تو داده شده است را اجرا کن.

 

لحظات سختی بود و فرمان الهی باید انجام می شد. ابراهیم پسرش را در آغوش کشید و او را بوسید. ابراهیم صورت فرزندش را بر روی خاک گذاشت اما درست در همین لحظه شیطان در برابر ابراهیم ظاهر شد و وسوسه های خود را شروع کرد. شیطان به ابراهیم گفت: ای ابراهیم چه کار می کنی؟ آیا با دستان خودت فرزند زیبایت را به کشتن می دهی؟ اما ابراهیم توجهی به شیطان و حرفهای او نمی کرد چون تنها به یک چیز فکر می کرد و آن یک چیز هم خشنودی خداوند بود. به همین خاطر ابراهیم سنگی را از روی زمین برداشت و به سوی شیطان پرتاب کرد و هفت بار این کار را تکرار کرد تا شیطان را از خود دور کند و از شر آن در امان باشد.

 

ابراهیم برای بار دوم سر فرزندش را بر روی خاک گذاشت و چاقو را با سرعت بر روی گلوی اسماعیل کشید، اما چاقو نبرید. ابراهیم و اسماعیل هر دو بسیار تعجب کرده بودند. در همین هنگام به ابراهیم وحی شد : ای ابراهیم آنچه را که در خواب دیده بودی و مامور به انجامش بودی، از نظر ما انجام دادی. ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. سپس خداوند گوسفند بزرگی فرستاد تا ابراهیم به جای فرزندش آن را قربانی کند و سنتی شود برای آیندگان در ایام حج.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: داستان پیامبران ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 15 بهمن 1394برچسب:, | 14:1 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود